شب بخیرهایم را براےت بوسه بوسه گلستان میڪنم تو فقط مرا عاشقانه تڪرار ڪن تا عطر بهار نارنج دوستت دارم هایم را طورے برایت پیله پیله پروانه مے ڪنم ڪه تا خودِ شب من باشم و تو باشے و فداے تو شدن من عاشقانه ی توام هر شب در آغوش باد مرا، فریاد بزن بیدار می شوم با یک بغل از تو در جانم دوست داشتنت تمام نمی شود با هر نفس درونِ من متولد می شوی هَمین كه میدانم كسى شبیه تو نیست چقد دلهُره آورتر از نبودنِ توست تو سرزمین ِ منی در چشم های بلوطی ِ تو هاله های سبز تو بزرگ زیبا پیروز تو حسرت ِ دور و نزدیک ِ منی خیال بوسه هایت کاری بود و بوسه ی روی گردنم از همه کاری تر زخمی عمیق روی شاهرگ دوستت دارم من با هر نبض عاشقانه ای می میرم و نمی میرم جان کَندن خاصیت عشق است حتماً كه نبايد كلمهىِ دوستت دارم را به زبان آورد اصلاً دوست داشتن گُفتن نمى خواهد فهميدن مى خواهد من با صُبح بخير وشب بخير گفتن ها مواظب خودت باش گفتن ها با نگرانى هايم دلتنگ شُدن هايم حسادت هاىِ لو رفته اَم براىِ لحظهاى ديدنت و آن خنده هاىِ از تهِ دل در زمانِ با تو بودن بارها و بارها فريادزده اَم دوستت دارم دوستداشتن را فقط بايد فهميد تو را دوست دارمبیش تر از یک نگاه معمولی بیش تر از گرمای خورشید برای زمین بیشتر از حس سرمای شب زمستانی که یک آدم برفی دارد و بیشتر از خاک برای گلهای خانهی مادر بزرگ من حتی تو را بیشتر از آب برای ماهی قرمز سفرهی هفت سین خانهام دوست دارم حتی بیشتر از ارتفاع برای یک پرنده ی مهاجر و این گونه خودم را جای همه جا می زنم تا بدانم دوست داشتنت چگونه است اما زمانی که خودم را جای گل ماهی و پرنده میگذارم دلم برای داشتنت بیشتر تنگ میشود و حالا خوب میدانم دوست داشتنت یعنی چه ????????????
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|